اولین بوسه ام بود اولین یارم بود
تا حالا کسی رو نبو سیده بودم
چشمامو بستم چشماشو بست
اروم نزدیک هم شدیم اروم دستامو
حلقه کردم دور کمرش نزدیکتر شدیم
تا هدی که نفسش می خورد تو صورتم
بلخره اون لحظه رسید لباش رو لبام بود
بهتر از هر حسی تو دنیا بود قلبم داشت
تند تند میتپید نفسامون تند شده بود
لباش نرم تر از هر چیزی تو دنیا بود
خوش طعم تر از هر چیزی تو دنیا بود
لبام کم کم خیس شد پیوندمون محکم
و محکم تر شد بعد از چند دقیقه از هم
جدا شدیم حس فوق العاده ای داشتم
دوست داشتم زمان وایسته و فقط و
فقط منو اون زنده باشیم عجب چیزی
بود خیلی خوب بود از اون روز و اون
موضوع تقریبا سه چهار ماه میگذره اما
پشیمونم کاش اون لحظه هیچ وقت هیچ
وقت پیش نمی یومد چون اون روز داشتم
لذت میبردم و الان چیزی بجز غصه خوردن
ندارم بعضی وقتا از خدا می خوام زمان رو
بر گردونه کاش هیچ وقت من با اون اشنا
نمی شدم کاش اصلا اونو نمی دیدم کاش اون
اصلا وجود نداشت همیشه بعد از شروع شیرین
پایان تلخی هم هست
ϰ-†нêmê§ |